داستان عشق عجیب فصل1

درباره من
به وبلاگ من خوش آمدید داستان اول←عشق عجیب. لطفا نظراتونو درمورد داستانام بگین. هر انتقادی هم داشتین بگین
برچسب ها
نويسنده :خانومـِ نویسندهـ
تاريخ: یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:عشق عجیب, ساعت: 13:9

آیسان

زنگ خونمونو زدم._کیه؟؟؟؟؟.من_مامان باز کن منم.مامان_اوکی.بیا

این ننه ماهم ازینن چیزا یاد گرف.درو باز کردم کیفمو پرت کردم رو

کاناپه مامان_دختر چن بار بهت بگم کیفتو اونجا پرت نکن ای

خدااااااااا.من_مامان جون چیزی نشده ک فقط ی کیفه.چون حابصله

بحث نداشتم رفتم تو اتاقمو درو بستم.داشتم لباسامو عوض

میکردم که گوشیم زنگید برش داشتم_هاننننننننن؟.هلنا _ای

حسرت ب دلم موند ی بار بگی بله یا بگی جانم.من_کوفت کارتو

بگو میخام برم بخسبم.هلنا_میگما تو کلاس نمره هات بالاس جدی

جدی میخونی؟؟؟؟؟؟؟؟.من_ای تو روحت زنگ زدی همینو بپرسی؟

هلنا_بعلههههههه.من_نه نمیخونم اگه کاری نداری خدافظ.منتظر

جوابش نموندم قطع کردم رفتم ولو شدم رو تخت

 و لالا پیش پیش

 

احساس کردم ی پارچ اب یخ روم ریختن مث جن زده ها از خواب

پاشدم.نوشین_هاهاها قیافشو .من_مرگگگگگگگگ کوفت و بعد کل

اتاقو دنبالش دویدم اون درو بازکردرفت بیرون منم بی توجه به

وضعم(تاب و شلوارک)رفتم دنبالش پریدم بیرون یهوو کپ کردم سر

جام وایستادم.نیما بود پسر داییم نوشین هم ابجیش بود.یک

ببخشیدی گفتم وسریع پریدم تو اتاقم.بعد نوشین درو زد با خنده

اومد تو_خداییش خیلیییییییییی باحال بود.من_کوفت کصافط  .تا

وقتی ک نیما اینا نرفتن منم نرفتم بیرون اخه ایشالت(منظورش

همون خجالته ببخشیدش خیلی لوسه)میکشیدم.رفتم بیرون کسی

نبود اخیش رفتن همشون.منظورم مامانم و زن داییمو نوشینو نیما

بود.رفتم تو اشپزخونه ساعت5بود.ی بقشاب غذا کشیدم و داشتم

میخوردم که یهو ارمان با حالت دادالاز پشت گفت_ساعت

خواب؟؟؟؟؟؟؟؟؟چند متر از جام پریدم وغذام تو گلوم گیر کرد ارمان

چند تا ب پشتم زد.ب محض این که تونستم حرف بزنم گفتم_ای

بمیری ارمان از کجا پیدات شد یهو؟؟؟؟ارمان_ببخشید خواهری غلط

کردم  منو نخورررررررر.من_خب حالا تو هم.

=============================

روزهام همینطوری میومدن و میرفتن تا این ک ی روز وقتی ک

داشتم از مدرسه برمیگشتم احساس کردم یکی داره تعقیبم میکنه

تند تر راه میرفتم اونم تند راه میرفت سر ظهر بود تا این ک رسیدیم

ی جای خلوت خیلی ترسیدم همونجور تند راه میرفتم ک احساس

کردم پشت سرمه ی دست اومد جلو دهنم و چشمام سیاهی

رفت.....


نظرات شما عزیزان:

simin
ساعت19:44---12 آبان 1394
وبتون عالییییییییییییییییییه موفق باشین
پاسخ:مرسی گلم


sara
ساعت19:18---26 مهر 1394
عالی بود ادامه بده ب منم خبر بدیااااااا
پاسخ:مرسی^_____^ باعشه خبر میدم


maryam
ساعت14:02---26 مهر 1394
خیلی جالب بود بقیه شو که نوشتی حتما خبر بده بیام بخونم
موفق باشی
پاسخ:ممنون باشه حتما


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوع: ,
برچسب‌ها:
دوستان
ابزارک هاي وبلاگ
قالب وبلاگ

 RSS 

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





دانلود آهنگ جديد

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 124
بازدید کل : 16984
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 50
تعداد آنلاین : 1

Free Lines - Link
 Select

کد زیبایی برای وبلاگ

کد و سفارش های رایگان


دانلود آهنگ جدید